درباره وبلاگ

سلام آجیا و داداشا و دوستای گلم به وبلاگ من خوش اومدین امیدوارم از این وب و مطالباش خوشتون بیاد بر روي يكي از کادرهاي رنگي زیر آمار وبلاگ کلیک کنید سر بزنید امیدوارم خوشتون بیاد میسی دوستتون دالم زیاد زیاد
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ❤☠قصرطلایی☠❤ و آدرس golden.palace.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 414
بازدید ماه : 479
بازدید کل : 64249
تعداد مطالب : 91
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


a href="http://mci5.com/index.php?refid=48" target="_blank">ام سی آی 5، باشگاه بازاریابان ایرانی ام سی آی 5، باشگاه بازاریابان ایرانی ام سی آی 5، باشگاه بازاریابان ایرانی ام سی آی 5، باشگاه بازاریابان ایرانی

قصرطلایی





كد ماوس



کد آهنگ


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
 
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
❤☠قصرطلایی☠❤
IN THE NAME OF GOD
پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 6:6 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

سخت است فراموش کــردن کســي که با او

!..همــه چيز و همــه کس را

.."فرامــوش مي‌کــردم.."

 

 

 



دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 10:16 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       


عشــقــ پاکـــــ 

 

عــشق پـــاک زیبـــاست

 اما کـــم شده

همش شده خـیابونی و در بو داغــون

هســتا

اما کــمتر شده

ای کــاش همه عشـق ها واقـعی بودند یعنی معنی عشق را کامل می کردند

به ندرت افرادی پیدا می شود که  عشق به امام زمان را در کند و بفهمد

العجل یا یا بن الزهرا

زود بیا ندیده دلم برات تنگیده و مشتاق دیدار تو هست و خواهد بود!

بین ماست ارباب غریب و تنها !

که میان زمین و آسمان برای گناه شیعه اش زار می زند...

او غریب نیست ما با گناهان خود او را غریب کرده ایم  چرا؟



شنبه 16 دی 1391برچسب:, :: 11:31 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

حسرت مرغ (کاریکاتورجالب و دیدنی )



چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, :: 10:26 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

 

 

 فرا رسیدن ایام اربعین سید و سالار شهیدان امام حسین (ع) را به همه دوستان گلم تسلیت عرض میکنم

ما را نیز در این ایام، از دعای خیر خویش محروم نفرمائید.



چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, :: 10:11 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

اس ام اس اربعین سری 2

بسوز ای دل که امروز اربعین است / عزای پور ختم المرسلین است

قیام کربلایش تا قیامت /سراسر درس، بهر مسلمین است

اربعن حسینی تسلیت باد



چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, :: 10:8 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

 


زندگے یعنی بازے ...

سه ،בפּ ، یڪ … سوت داور...

بازے شروع شـב!!!



ادامه مطلب ...


یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, :: 2:31 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       
 
 
یه روزی آقـــای کـــلاغ،
یا به قول بعضیا جناب زاغ

رو دوچرخه پا می‌زد،
رد شدش از دم باغ

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org





ادامه مطلب ...


یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 9:38 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       
شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 11:16 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

روزى، مردى خواب عجیبى دید! دید که پیش فرشته*هاست و به کارهاى آنها نگاه مى*کند. هنگام ورود، دسته بزرگى از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه*هایى را که توسط پیک*ها از زمین مى*رسند، باز مى*کنند و داخل جعبه مى*گذارند.

مرد از فرشته*ها پرسید: شما چه*کار مى*کنید؟ فرشته در حالى که داشت نامه*اى را باز مى*کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و درخواست*هاى مردم را، تحویل مى*گیریم.

مرد کمى جلوتر رفت، باز تعدادى از فرشتگان را دید که کاغذهایى را داخل پاکت مى*گذارند و آنها را توسط پیک*هایى به زمین مى*فرستند.

مرد پرسید: شماها چه*کار مى*کنید؟ یکى از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است؛ ما الطاف و رحمت*هاى خداوند را براى بندگان به زمین مى*فرستیم.

مرد کمى جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است!

مرد باتعجب پرسید: شما چرا بیکارید؟! فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمى که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولى فقط عده بسیار کمى جواب مى*دهند.

مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه مى*توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند :

«خدایاشکر»


شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 10:28 قبل از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

 

می خواستم برای تو بیچاره تر شوم
آجر برات پرت کنم : کارگر شوم

یا لااقل به عشق تو در چای های تلخ
یک حبه قند یا نه دو قاشق شکر شوم

ای کاش پا به روی سرم می گذاشتی
مصداق عاشقانه ی قرآن به سر شوم

اما هنوز گریه ی من در نیامده  
حتی کلاغ باشم و این بار پر شوم

خیر تو که به من نرسیده است لااقل  
این بار من برای تو یک ذره شر شوم



شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 10:4 قبل از ظهر ::  نويسنده : mahsay       



آن كس كه به دست وام دارد
در بورس دو صد سهام دارد

 اوقات فراغتش زیاد است
ده دیش به پشت بام دارد

همواره سری درون سایتِ
سه نقطه و دات كام دارد!

بر  دیدن فیلم‌های سیما
البته هم التزام دارد

گه محو جوانی زلیخاست
گه كف به لب از قطام دارد!

ویلای فراخ! در لواسان
كه مرغ و خروس و دام دارد

كابینت MDF ندارد
اما سند بنام دارد

آنجا همه روزه با نگارَش
دیم دارم دارادام دارام دارد

ده مدرك دكترا و ارشد
از كالج داش غلام! دارد

از بس‌كه لیاقتش زیاد است
چندین پُست و مقام دارد

البته نه حاجت به بیان است
كاین پست علَی‌الدوام دارد

خسته شده بسكه رفته عُمره
عزم سفر سیام دارد

خود از اثرات اسكناس است
گر حرمت و احترام دارد

این شخص شخیص اگرچه طشتی
افتاده ز روی بام دارد

با این همه باز اعتباری- ارتباطی با
در قاطبه نظام دارد

از خیل خواص بودنش را
از صدقه سر عوام دارد

از لطف خدا به اهل فقر است
این ملك اگر قوام دارد

خوانندۀ خوب حال كردی
شعرم چقدَر پیام دارد؟!



سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, :: 7:22 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

 


جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.


جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد


جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد

جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد

جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.


سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, :: 7:20 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

یه شب سه نفر برای خوش گذرونی میرن بیرون .... و حسابی مشروب میخورن و مست میکنن ... فرداش وقتی بیدار میشن توی زندان بودن ...
در حالی که هیچی یادشون نمیومده اینو میفهمن که به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم شدن ....
نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته خداشناسی خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم .... میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه ....
کلید برق رو میزنن ... ولی هیچ اتفاقی نمیفته ....
به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن ...
نفر دوم میشینه روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه حقوق خوندم ....
به عدالت ایمان دارم و میدونم واسه آدم بی گناه اتفاقی نمیفته ...
کلید برق رو میزنن و هیچ اتفاقی نمیفته ...
به بی گناهی اون هم اعتقاد میارن و آزادش میکنن ....
نفر سوم میاد روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه , رشته برق درس خوندم و به شما میگم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمیشه به صندلی ....


سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, :: 7:18 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       
مردی به همسرش این گونه نوشت:
عزیزم این ماه حقوقم را نمی توانم برایت بفرستم به جایش ۱۰۰ بوسه برایت فرستادم
همسرش بعد از چند روز اینجوری جواب دادعزیزم از اینکه ۱۰۰ بوس برام فرستادی نهایت تشکر را می کنم.ریز هزینه ها
۱-  با شیر فروش به ۲ بوس به توافق رسیدیم
۲-  معلم مدرسه بچه ها با ۷ بوس به توافق رسیدیم
۳-  صاحب خانه هر روز می اید و ۲-۳ بوس از من می گیرد
۴-  با سوپر مارکتی فقط با بوس به توافق نرسیدیم بنابرین من  آیتم های دیگری به او دادم
۵-  سایر موارد ۴۰ بوس.نگران من نباش…هنوز ۳۵ بوس دیگر برایم باقی مانده که امیدوارم بتونم تا اخر این ماه با اون سر کنم


سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, :: 7:14 بعد از ظهر ::  نويسنده : mahsay       

 

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمیده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس:بله با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.

بگو من میشنوم.

کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

 



ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد